شاد و خرم زندگی کردن. فعل امر از این مصدر را بصورت کلمه دعا و تهنیت و آفرین بکار برده اند، مانند: شاد زی ! شاد زیید! بزی شاد! همیشه بزی شاد! شاد زید! رجوع به فهرست ولف شود: شاد زی با سیاه چشمان شاد که جهان نیست جز فسانه و باد. رودکی. روز ارمزد است شاها شاد زی بر کت شاهی نشین و باده خور. بوشکور. فریدون بریشان سخن برگشاد که خرم زیید ای دلیران و شاد. فردوسی. زمین را ببوسید پس پهلوان که جاوید زی شاد و روشن روان. فردوسی. برستم چنین گفت کای پهلوان همیشه بزی شاد و روشن روان. فردوسی. خورشگر بدو گفت کای پادشا همیشه بزی شاد و فرمان روا. فردوسی. یکی آفرین کرد سام دلیر که تهما هژبرا بزی شاد دیر. فردوسی. ز گیتی پرستندۀ فر نصر زید شاد در سایۀ شاه عصر. فردوسی. شادزی ای در ظهور معجز تدبیر روی سیه کرده رسم سحر مبین را. انوری
شاد و خرم زندگی کردن. فعل امر از این مصدر را بصورت کلمه دعا و تهنیت و آفرین بکار برده اند، مانند: شاد زی ! شاد زیید! بزی شاد! همیشه بزی شاد! شاد زید! رجوع به فهرست ولف شود: شاد زی با سیاه چشمان شاد که جهان نیست جز فسانه و باد. رودکی. روز ارمزد است شاها شاد زی بر کت شاهی نشین و باده خور. بوشکور. فریدون بریشان سخن برگشاد که خرم زیید ای دلیران و شاد. فردوسی. زمین را ببوسید پس پهلوان که جاوید زی شاد و روشن روان. فردوسی. برستم چنین گفت کای پهلوان همیشه بزی شاد و روشن روان. فردوسی. خورشگر بدو گفت کای پادشا همیشه بزی شاد و فرمان روا. فردوسی. یکی آفرین کرد سام دلیر که تهما هژبرا بزی شاد دیر. فردوسی. ز گیتی پرستندۀ فر نصر زید شاد در سایۀ شاه عصر. فردوسی. شادزی ای در ظهور معجز تدبیر روی سیه کرده رسم سحر مبین را. انوری